«در بحبوحه محققنشدن پیش بینیها در مورد رشد اقتصادی چین، دولت این کشور که یکی از بنیانهای اصلی مشروعیت خود را در طی سالهای گذشته همواره از رشد و توسعه اقتصادی چین گرفته، اکنون با یک بحران جدی رو به رو شده است. بحرانی که با آمدن ترامپ به قدرت میتواند وخیمتر هم شود. حال […]
جنگهای تجاری و تعرفهای ترامپ علیه کشورهای مختلف جهان و طرح تهدیدات جدی از سوی وی علیه بازیگرانی نظیر ایران، چین و حتی برخی متحدان غربی آمریکا نظیر کانادا و دانمارک، همه و همه گوشهای از جنجالسازیهای ترامپ در مدت اخیر با محوریت تقویت موقعیت آمریکا به عنوان پلیس جهان را به نمایش میگذارند. ترامپ بارها مدعی شده که وقتی آمریکا قدرتمند است، جهان باثباتتر و آرامتر است. با این همه، در سایه اقدامات جنجالی ترامپ، اینطور به نظر میرسد که بیراه نیست اگر انتظار وقوع سناریوهای شوکه کننده و عجیبی را نیز داشته باشیم.
تقریبا اغلب تئوریسینهای توسعه، چین را یکی از موفقترین داستانهای توسعه در جهان ارزیابی میکنند. کشوری که حدودا ۳۰ سال قبل، اقتصادش هم رده برخی کشورهای ضعیف آفریقایی نظیر مالاوی بود و اکنون به دومین اقتصاد برتر جهان تبدیل شده و حتی برخی اندیشکدههای غربی معتقدند که هیچ بعید نیست این کشور در سالهای ۲۰۴۰ یا ۲۰۵۰، جایِ آمریکا به عنوان قدرت اصلی دنیا مخصوصا از منظر شاخصهای اقتصادی را بگیرد.
با این همه، نکته قابل تامل در مورد رشد و توسعه اقتصادی چین این است که این کشور در طی سالهای اخیر و به طور خاص پس از پاندمی کرونا و آغاز جنگ اوکراین، نتوانسته هدفگذاریهای سالانه خود در حوزه رشد اقتصادی اش را محقق کند. موضوعی که سبب حاکم شدن نوعی رکود در اقتصاد چین شده و برخی از تئوریسینهای چینی ابراز نگرانی میکنند که مبادا اقتصاد چین پس از دورهای از رشد، دچار سکته شود و سناریوهای ناامیدکنندهای در انتظار این کشور باشند.
کافی است توجه داشته باشیم که در دو سال اخیر، برخی از غولهای بخش املاک و مستغلات چین دچار ورشکستگی شدهاند که این مساله با سرو صدای زیادی همراه شده است. برخی به طور خاص این گزاره را مطرح میکنند که هیچ بعید نیست این سناریو به دیگر بخشهای اقتصادی چین نیز سرایت کند و این کشور را دچار بحران کند. با این همه، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و تشدید جنگ تجاری و تعرفهای از سوی او علیه چین میتواند اقتصاد چین را بیش از پیش تحت فشار قرار دهد.
نکته مهم در رابطه با این فشارها این است که در بحبوحه محقق نشدن پیش بینیها در مورد رشد اقتصادی چین، دولت این کشور که یکی از بنیانهای اصلی مشروعیت خود را در طی سالهای گذشته همواره از رشد و توسعه اقتصادی اش گرفته، اکنون با یک بحران جدی رو به رو شده است. بحرانی که با آمدن ترامپ به قدرت میتواند وخیمتر هم شود. حال در این وضعیت، هیچ بعید نیست که نظام حکمرانی چین به این جمع بندی برسد که با آغاز یک جنگ خارجی، تا حدی بر ضعفهای خود در زمینه محققنکردن هدف گذاریهای رشد و توسعه اقتصادی اش سرپوش بگذارد.
این مساله مخصوصا زمانی از اهمیت برخوردار میشود که توجه داشته باشیم سطح تنشهای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک در سطح بین المللی به شدت اوج گرفتهاند و البته که مقامهای عالیرتبه ارتش آزادیبخش چین نیز بارها اعلام کردهاند که حضور آمریکا در محیط پیرامونی مرزهای چین و البته تمایلات استقلال طلبانه تایوان را به مثابه تهدیدات جدی علیه کشورشان در نظر میگیرند و هیچ بعید نیست که جنگی بزرگ را علیه آنها به راه بیندازند. این سناریو به قدری جدی است که افرادی نظیر “جان میرشایمر” استاد شناخته شده علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو با اشاره به آن تاکید کردهاند که چین، تقابل با آمریکا را از محیط پیرامونی خود و در قالب جنگ با تایوان آغاز خواهد کرد.
بگذریم که اساسا رویکرد “شی جین پینگ”، رئیس جمهور چین در حوزه حکمرانی کشور این کشور نیز این است که این کشور در وضعیت کنونی باید هدفگذاریهای سیاسی و ایدئولوژیک خود را برخلاف بیش از سه دهه پیش که تابع منافع اقتصادی این کشور بوده، بار دیگر اولویت بخشد و از موقعیت جهانی اش دفاع کند.
آمریکا فقط در رابطه با طیف رقبا و دشمنان خود ایجاد تنش نمیکند بلکه سیاستهای ترامپ عملا شمار قابل ملاحظهای از دوستان و متحدان سنتی آمریکا را هم آزردهخاطر کرده است. البته که این روند با گذشت زمان ابعاد جدیتر و بحرانیتری را نیز به خود خواهد گرفت.
به هر حال، تعرفههای تجاری سنگینِ دولت ترامپ بر صادرات کانادا به آمریکا یا تعرفههای این دولت بر متحدان اروپایی آمریکا، سالانه میلیاردها دلار خسارت را به این اقتصادها تحمیل خواهد کرد که برونداد آن چیزی جز سختتر شدن وضعیت زندگی مردم این کشورها و متعاقبا رادیکال شدن سیاست دولتهای آنها در قبال واشنگتن نیست. حتی همین حالا میبینیم که برخی منابع گزارش میدهند که خسارتهای تعرفه ۲۵ درصدی آمریکا بر صادرات اروپا به این کشور، سالانه صدها میلیارد یورو است.
این خسارت در شرایطی که اغلب اقتصادهای اروپایی با تبعات منفی پاندمی کرونا و البته جنگ اوکراین و تنشها در خاورمیانه بر اقتصادهای خود دست و پنجه نرم میکنند، میتواند بحرانهای جدی و عدیدهای برای آنها ایجاد کند که از منظر آن ها، آمریکایِ ترامپ مسوول اول و آخر آنها است. از این رو، هر چه زمان به جلوتر حرکت میکند، سطح تنشها و شکافها میان آمریکا با متحدانش بیشتر خواهد شد و در همین فضا، هیچ بعید نیست که شاهد آشکار شدن واقعیتهای تازهای در قالب روابط خارجی آمریکا باشیم.
واقعیتهایی که میتوانند بسیاری از تصورات سنتی ما در مورد اتحادهای قدرتهای غربی را برهم بزنند و فضای تازهای را درست کنند که حتی تصور آن هم پیشتر ممکن نبود. کافی است توجه داشته باشیم که دو کشور کره جنوبی و ژاپن به تازگی در موضع گیری اعلام کردهاند که با چین برای مقابله با رویکردهای تجاری مخرب آمریکا، همکاریهای خود را افرایش خواهند داد. این در حالی است که کره جنوبی و ژاپن سال هاست که با حمایتهای آمریکا مقابل چین و اقدامات آن در شرق آسیا صفآرایی کردهاند.
از این رو، اگرچه ترامپ با شعار احیای عصر طلایی آمریکا روی کار آمده با این حال، هیچ بعید نیست که خود بانیِ نظمی نوین در جهان شود که این نظم بیشترین خسارت را به موقعیت جهانی آمریکا وارد سازد.