«یک سال پس از سقوط کابل به دست طالبان و بازگشت این گروه به قدرت، افغانستان در تنگناهای وخیمی گرفتار شده و آمریکا و غرب نیز باید اقدام به اتخاذ سیاست های مناسب در قبال افغانستان پس از شکستشان در این کشورشان کنند. بدتر از همه اینکه اینطور به نظر می رسد که روسیه عقب […]
در واقع او بر این باور است که جدای از شکست آمریکا در معادله افغانستان و تحمیل هزینههای سنگین به مردم این کشور که عملا آن ها را به قربانیان بزرگی در جهان مخصوصا از حیث اوج گیری بحران های اقتصادی و انسان دوستانه در کشورشان تبدیل کرده، دیگر رقبای بین المللی واشینگتن نیز نوعِ عملکرد این کشور را نمودی از ضعف مفرطِ جهانی آن ارزیابی کرده اند و همین مساله موجب شده که شاهد اوج گیری سطح تنشها از سوی چین، و بویژه روسیه در قالب معادله جنگ اوکراین باشیم.
کارل بیلت در این رابطه می نویسد: «چرا سیاست غرب در قبال افغانستان به نحو چشمگیری با شکست رو به رو شد؟ آیا این سیاست از همان بدو بکارگیری محکوم به شکست بود؟ آیا درس هایی که از این شکست ایجاد شده به خوبی فراگرفته شده است؟ اضافه بر این ها، آیا پایانِ بیش از ۲۰ سال جنگ در افغانستان، راه را برای جنگ و یا جنگ های دیگر هموار کرده است؟
یک سال پس از سقوط کابل و بازگشت مجدد طالبان به قدرت، این سوال ها و دیگر سوال هایی شبیه به آن ها، همچنان بی جواب مانده اند. بخشی از این مساله ریشه در حمله روسیه به اوکراین و تشدید تنش ها میان چین و آمریکا دارد که ذهن و زمان زیادی را از سیاست سازان و ساختار سیاسی آمریکا به خود مشغول کرده است. با این حال باید در نظر داشت که بررسی این پرسش ها نیز برای آمریکا به شدت دردناک هستند. از این رو، جامعه بین المللی به طور خاص این مساله را آسان تر دیده که مسائل مرتبط با افغانستان را به دستِ فراموشی بسپارد.
به گزارش فرارو، برخلافِ استدلال های ساده لوحانه ای که بعضا در آمریکا مطرح می شوند، دلیل اصلی و فوریِ فروپاشی رژیم سیاسی افغانستان این نبود که سربازان افغانستانی نمی خواستند برای کشورشان بجنگند. در واقع، ده ها هزار سرباز افغانستانی جهت بستنِ راه طالبان و ممانعت از قدرت گیری مجددِ آن جان خود را از دست دادند. موضوعی که دلیل اصلی آن ریشه در عقب نشینیِ بی تدبیر و پُرهرج و مرج نیروهای آمریکایی از افغانستان و قطع شدنِ کمک های تسلیحاتی و سیاسی به آن ها داشت. نظام سیاسی افغانستان فروپاشید زیرا آمریکا تصمیم گرفته بود که از این کشور خارج شود و هیچ توجهی نیز به پیامدهای مرگبار این اقدامِ خود نداشت.
همانطور که در نمونه جنگ اوکراین شاهد بوده ایم، توانایی یک ارتش جهت جنگیدن تا حد زیادی مرتبط با این گزاره است که نیروهایِ آن ارتش این درک را داشته باشند که پیروزی در دسترس آن ها است حتی اگر برخی با این گزاره مخالفت کنند و شانس زیادی را برای آن قائل نباشند. به محض اینکه آمریکا از تصمیم خود جهت عقبنشینی و خروج از افغانستان رونمایی کرد، تا حد زیادی یک خلا قابل توجه در این کشور ایجاد شد.
در این راستا در مدت زمان کمی، ارتش افغانستان دسترسی خود را حتی به پرسنل تدارکاتی و تعمیراتی که جهت حراست از سامانه های تسلیحاتیِ پیشرفته به آن ها نیاز داشت از دست داد. در این چهارچوب چندان تعجببرانگیز نبود که شاهد بودیم روحیه نیروهای ارتش افغانستان از هم فروپاشید. در واقع وقتی آمریکا، افغانستان را تنها گذاشت و کمک های خود را به آن قطع کرد، سربازان افغانستانی نیز این سیگنال را دریافت کردند که آن ها هم تنها گذاشته شده اند و بهتر است برای رهایی از چنگ طالبان، آن ها نیز فرار کنند.
چهارچوب و بافتِ لازم برای عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان بواسطه توافق شرم آوری که دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا با طالبان در فوریه سال ۲۰۲۰ به آن دست یافت، ایجاد شد. بر اساس این توافق، آمریکا عملا به این نکته اشاره کرد که دیگر به افغانستان توجهی ندارد و برایش مهم نیست که در این کشور صلح و یا نوعی توافق سیاسی حاکم باشد. در عین حال آمریکایی ها نشان دادند که اوضاع دولت افغانستان که تا حد زیادی با حمایت خودِ آن ها ایجاد شده بود نیز به هیچ عنوان برایشان از اهمیت برخوردار نیست.
هنگامی که “جو بایدن” رئیس جمهور کنونی آمریکا قدرت را به دست گرفت و وارد کاخ سفید شد، وی تصمیم گرفت تا سیاست دولتِ ترامپ در خارج کردنِ نظامیان آمریکایی از افغانستان را عملی کند. اقدام و دستورکاری که بر خلاف توصیه مشاوران وی و هشدارهای بسیاری از ناظران و تحلیلگرانِ دیگر انجام شد. نظام سیاسی آمریکا از شکست ها و ناکامی های خود در افغانستان تا حد زیادی خسته شده بود.
در این راستا همانطور که نماینده ویژه دولت آمریکا در امر بازسازی افغانستان در یک گزارش فاجعه بار در سال گذشته اشاره کرد، آمریکا هیچگاه طرحی ۲۰ ساله را برای افغانستان در ذهن نداشته است. آمریکا در برهه های زمانی مختلف، صرفا افزایش نیرو و یا تاکتیک های دیگری را به تناسبِ شرایط اعلام می کرد. به ندرت سیاستسازان و سیاستمداران آمریکایی به این نکته اذعان کردند که ملت سازی در افغانستان به شکیباییِ زیاد بستگی دارد. در عوض آن ها عمده تمرکزشان را بر نیروی نظامی و قوه قهریه معطوف کردند.
البته که ما هیچگاه نخواهیم فهمید که آیا یک رویکرد منسجم تر نسبت به افغانستان، می توانست نتایج بهتری را ایجاد کند یا خیر؟ برای سال ها، اندیشه و ایده انجام گفتگو با طالبان امری محال و یک خط قرمز به شمار میرفت. با گذشت زمان و وقوع برخی تغییرات، آمریکا صبر راهبردی خود را از دست داد و عملا تمایل نشان داد که خواسته اصلی طالبان یعنی خروج از افغانستان را بپذیرد. البته که در این تفکر، آمریکایی ها به این نکته نیز توجهی نداشتند که توافقی سیاسی می تواند در رابطه با عقب نشینی از افغانستان ایجاد شود.
پایان این بازی از همان ابتدا روشن بود. طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست گرفته اند و تمامی امیدها مبنی بر اینکه آن ها مدل بهتری از حکمروایی را در مقایسه با حکمروایی پیشین خود نشان دهند نیز بر باد رفته است. اگرچه رهبران طالبان وعده دادند که با بازگشت حکومت خود، رویه های میان رو تری را در پیش خواهند گرفت با این حال خیلی زود مشخص شد که آن ها اساسا چنین قصد و نیتی را ندارند. یک بار دیگر، دختران افغانستانی از دریافت هرگونه آموزش محروم شده اند. اقتصاد افغانستان فروپاشیده، ناامنی غذایی اوج گرفته است، و افغانستان از کشور یمن نیز از حیث فوریتِ دریافت کمک های انسان دوستانه پیشی گرفته است. بدتر از همه اینکه اینطور به نظر نمی رسد که این وضعیتِ افغانستان برای شمار قابل توجهی از کشورهای جهان مهم باشد.
با این همه نباید اشتباه کرد. سقوط کابل در سال گذشته میلادی، تبعات و پیامدهایی را به همراه داشته که تاکنون به خوبی به آن ها پرداخته نشده است. سقوط کابل ثابت کرد که آمریکا صبر استراتژیکِ لازم جهت کسب یک پیروزی نظامی به همراه تضمین صلح در کشورهایی که در آن ها مداخله نظامی انجام می دهد را ندارد. سقوط کابل نشان داد که هر نقطه دیگری در جهان و به طور کلی مناطق مشابه در اقصی نقاط جهان باید قربانی تمرکزِ جدی آمریکا بر مساله چین شوند.
بدون تردید کرملین توجه ویژه ای را به این مساله معطوف کرده است. اندکی پس از قدرت گیریِ مجدد طالبان، مشار امنیت ملی رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین به وضوح به این نکته اشاره کرد که “اوکراینی ها برای درازمدت نمی توانند روی آمریکا حساب کنند”. تنها چند هفته پس از سقوط کابل، پیشروی نیروهای ارتش روسیه و تانک های آن ها به سمت مرز اوکراین جهت به راه انداختن یک جنگ گسترده (علیه اوکراین) آغاز شد. در این نقطه با تمام شدنِ یک جنگ، عملا جنگی دیگر آغاز شد.»