سایت ایتالیایی « بپه گریلو » که در حوزه ی تحلیلهای سیاسی – اجتماعی و حوزه ی بین الملل و جهانی شدن صاحب نام و آوازه است، اخیرا مقاله ایی را با عنوان: « آیا دنیای بدون امپریالیسم ممکن است؟ » به قلم دانیلو دلا واله ایتالیایی که از روزنامه نگاران این کشور است انتشار […]
سایت ایتالیایی « بپه گریلو » که در حوزه ی تحلیلهای سیاسی – اجتماعی و حوزه ی بین الملل و جهانی شدن صاحب نام و آوازه است، اخیرا مقاله ایی را با عنوان: « آیا دنیای بدون امپریالیسم ممکن است؟ » به قلم دانیلو دلا واله ایتالیایی که از روزنامه نگاران این کشور است انتشار داده و در آن به علل و زمینه های کاهش هژمونی ایالات متحده ی آمریکا در عرصه ی بین الملل بویژه مقابل سرزمین اژدهای زرد یعنی چین پرداخته است. این مقاله به زبان ایتالیایی منتشر شده و برادر گرامی جناب آقای دکتر مجتبی کلهر آن را به زبان فارسی ترجمه کرده است. این مقاله حاوی اطلاعات و تحلیلهای جالبی ست که خواندن آن برای هر ذهن جستجوگری خالی از لطف نیست:
دنیای قدیم در حال مرگ است… دنیای جدید با ابعاد نوین زندگی در راه است، که در آن صدای اکثریت بیشتر شنیده میشود، هر چند که شاید در این روند در اذهان عموم هنوز اینگونه بنظر نرسیده باشد.
اخیرا بیش از ۴ میلیارد نفر از جمعیت آسیا به جهت ارتقای کیفیت زندگی در حال گذار از فقر هستند و در آستانه ورود به جمع کشورهای جهان اول اند. معنای آن این است که این جمعیت با افزایش سه برابری مصرف روبرو خواهند بود که خود تقاضای امکانات رفاهی بیشتری را به همراه می آورد. این مهم با نوعی رشد اقتصادی مرتبط با رونق بازارهای داخلی و پیشرفت تکنولوژی رقم میخورد نه با گسترش صنایع و کارخانجات!
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی جهان بطور ناخود آگاه وارد بعد جدیدی از نظم جهانی شد که در آن ایالات متحده بعنوان تنها ابرقدرت اقتصادی و نظامی، درمیان شمار زیادی از قدرتهای متعدد منطقه ای نقش آفرینی می کرد. اصولا نومحافظه کاران از این دوره تحت عنوان “لحظه تک قطبی” یاد می کنند.
هر چند بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که این لحظه تاریخی می توانست راه حل جدیدی برای استقرار صلح و دوستی در جهان بدنبال داشته باشد، اما در حقیقت نتیجه برعکس شد. با پایان دوره ایدئولوژی گرائی متاثر از حضور بلوک شرق و از طرف دیگر سیطره قدرت اقتصادی و نظامی ایالات متحده، تمایل مردم کشورهای جهان اول در جهت مطالبات حقوق اجتماعی که از اصلی ترین ارکان تحقق عدالت است کم شد و به جای صلح و دوستی در جهان، شاهد بی ثباتی و نابرابری بیشتر درسالهای اخیر شدیم.
توسعه طلبی آمریکا بلافاصله با محاصره فدراسیون روسیه به انحاء مختلف نظامی، کودتاهای مخملی شروع شد.اول با ایجاد جریانات استقلال طلب با دوره نووروسیه، خصوصی سازی ها و آزاد سازی های صنایع، سپس اعمال فشار از طریق گسترش ناتو تا دروازه های مسکو و همچنین سوء استفاده از ضعف اقتصادی روسیه و تغذیه حرکتهای جدائی طلب در قفقاز که بدنبال خروج از منظومه کنترل مسکو بودند. توسعه طلبی هایی که متعاقبا از طریق اهدافی در عراق، یوگسلاوی، افغانستان، اکراین و سوریه دنبال شد!؟
علاوه بر آن حرکتهای ضد لیبرالیستی کشورهای آمریکای لاتین ساختار سیاسی و معادلات اقتصادی متفاوتی در منطقه ایجاد کردند و کشورهایی نظیر آرژانتین، برزیل، مکزیک و اکوادور را دچار یک انقلاب فرهنگی عمیقی نمودند ؛ بطوریکه نقش هژمونیک ایالات متحده در منطقه تضعیف شد.
اگر از این منظر به تحولات جهان بنگریم، بنظر میرسد هنگامیکه کیفیت زندگی خیل گسترده ای از مردم در جریان تحولاتی که بدانها اشاره شد، به چالش کشیده می شود ؛ جریان های فکری جدید مورد توجه بیشتری قرار می گیرند..!؟ امروز می بینیم گروه G7 بتدریج در حال تبدیل شدن به یک انجمن محدود به خود شده است! تا آنجاکه روسیه انگیزه خود را برای شرکت در آن از دست داده است. در حالیکه G20 گروه جدیدی متشکل از شمار بیشتری از کشورهای مختلف است و جی ۷۷ که طبق عادت، مجمع کشورهای در حال توسعه بوده است. سازمان همکاری شانگهای و ظهور بانکهای مختلف چند جانبه گرا، همگی نشان از این دارد که مدیریت اقتصادی و سیاسی جهان بطور مداوم در حال تحول است.
پر واضح است که تمام اینها حکایت از تضعیف موقعیت ایالات متحده بعنوان قدرت برتر در معادلات سیاسی اقتصادی آینده دارد، که تا چندی پیش بنظر یک ابرقدرت غیر قابل انکار میرسید…!؟
در جریان گرایش مداوم تحولات ژئوپولیتیک جهان به سیاست منطقه گرایی نقش اتحادیه اروپا نیز در سیاسیت جهانی با چالش های مختلفی روبرو میشود. شاید تا چندی پیش مناقشات سیاسی اروپا به اتحاد اقتصادی مبتنی بر لیبرایسم در جهت سازماندهی یک اقتصاد متحد با اولویت تمرکز بر بازارهای داخلی محدود می شد؛ اما امروز دغدغه اصلی اروپا تغییر رویکرد در تعامل سیاسی و اقتصادی با حقیقت جدید جهان است: سیاستی مستقل با تکیه بر ظرفیتهای داخلی نه بعنوان یک زیرمجموعه وابسته به ایالات متحده…!؟
در وضعیت کنونی نقش اتحادیه اروپا در گرو پیروی از عملکرد ایالات متحده در صحنه جهانی ست و رابطه ای که آمریکا در قبال قدرتهای نوظهور –در وهله اول چین- اتخاذ می کند. لذا اروپا باید منتظر بنشیند که آمریکا چه رویکردی با اقتصادهای نوظهور اتخاذ خواهد کرد، همکاری یا رقابت؟
تحلیل پروفسور فابیو ماسیمو پارنتی در کتاب “راهکار چینی: چالشهای یک آینده مشترک” جالب توجه است. مطالعه این متن در جهت شناخت کشور چین و اقتصاد متنوع آن و فهم فعل و انفعالات ژئوپولیتیک و مدیریت جهانی بسیار مفید است.
بنظر می رسد نسبت به دکترین توسعه قلدرمابانه آمریکایی که همیشه با دخالت های بی رویه در مسائل داخلی کشورهای مختلف همراه بوده است، استراتژی برد-برد پکن از سهم و اهمیت بیشتری در شکل دهی معادلات قدرت جهان آینده داشته باشد.
نمونه ای از همکاریهای برد-برد جمهوری خلق چین تحت عنوان Belt and Road (BRI) است. بزرگترین پروژه سرمایه گذاری تاریخ با هدف ارتقای روابط بین المللی و بین قاره ای برگرفته از طرح تبادل و تعامل مربوط به قرن دوم پیش از میلاد؛ همانند وقتی که تبادل اقتصادی چین و اروپا در اوج رونق بود.
پروفسور پارنتی نشان میدهد چگونه سرمایه گذاری چینی در اروپا، تحت عنوان طرح BRI، می تواند موجبات جهش اقتصادی بین قاره ای را رقم بزند. هر چند در حال حاضر شاهد کاهش حجم این سرمایه گذاری در سالهای اخیر بوده ایم، آن هم به دو دلیل: یکی بخاطر ترس اروپا از آمریکا و دیگر اینکه واشنگتن همچنان تلاش میکند تا کشورهای اروپایی را در کنترل خود نگه دارد.
کافی ست ببینیم چگونه بعضی از کشورهای اروپای شرقی که همیشه به آمریکا وفاداربوده اند – فقط بخاطر مانع تراشی در جهت توسعه روابط آلمان و مسکو – همکاریهای خود را با پکن در غالب پروژه های مختلف گسترش می دهند. برای مثال میتوان از طرح توسعه و ارتقای خط آهن از کار افتاده ی بوداپست – بلگراد یا همان خط آهن Orient Express یاد کرد که در جهت گسترش طرح BRI چینی از اهمیت بسزائی برخوردار است. سرمایه گذاری این طرح به ارزش ۳،۲ میلیارد یورو به عهده بانک اکسیم چینی است.
ایتالیا در عوض اولین کشور اروپایی عضو G7 بود که به طرح گسترش BRI پیوست، حرکتی که عصبانیت واشنگتن و بروکسل را بهمراه داشت. متعاقبا آنچه که بنظر یک حرکت مستقل و شجاعانه در سیاست خارجی ایتالیا میرسید با تراشیده شدن موانع مختلف ظاهرا به بن بست رسیده است. اما، با توجه به سهم ۳۰ درصدی کشور چین در رشد اقتصاد جهانی فرصتهای همکاری در زمینه ارتباطات، اقتصاد دیجیتال، محیط زیست و توریسم بسیار است. با مراجعه به آمار و ارقام، شاهد رشد ۳۵ درصدی مبادلات تجاری ایتالیا و چین خواهیم بود که در اوج همه گیری کرونا اتفاق افتاده است! این خود نشانگر وجود فرصتهای بیشمار همکاری ایتالیا با جمهوری خلق چین است.
از نظر پروفسور پارنتی، در شکل گیری نظم جدید، دو مقوله متضاد مدیریت جهانی را شاهد خواهیم بود: یکی مدیریت امپریالیستی مبتنی بر اعمال زور و قدرت در جهت حفظ سیطره و هژمونی، و دیگری مدیریت جهانی ضد امپریالیستی با تمرکز برحفظ منافع و احترام متقابل، بدون خشونت و بدون دخالت در امور داخلی یکدیگر.
اولی با ایجاد بی ثباتی و قربانی کردن دیگران تولید وابستگی و مزدور می کند و دومی با گسترش طرح آرمانی BRI سعی در احیای سه ضرورت اصلی نظم نوین جهانی دارد: صلح، توسعه و مدیریت.
نویسنده: دانیلو دلا واله، روزنامه نگار ایتالیایی مترجم: دکتر مجتبی کلهر
انتهای پیام/.