پایگاه خبری تحلیلی پیک قلم به نقل از دیپلماسی ایرانی گزارش می دهد: «هنری کسینجر» میگوید: «سیاست را باید بر مبنای اینکه چگونه به پایان میرسد محک زد، نه اینکه چگونه آغاز میشود.» نشانههای درستی این کلام را میتوان در نخستین پیامدهای جنگ ویرانگر اوکراین دریافت. روسیه اکنون بیش از گذشته در خطر محاصره تهدیدی است که به گمان «ولادیمیر پوتین» با دستور حمله نظامی به اوکراین و به اصطلاح اقدام پیشگیرانه، در پی دفع آن بود.
درخواست فنلاند و سوئد برای عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و استقبال شورانگیز اعضای این اتحاد نظامی و به ویژه دولت «جوبایدن» از آن، مفهومی جز بینظمی نوین جهانی و بازگشت به دورانی را ندارد که اتحاد جماهیر شوروی تجربه کرد. شورویها هرآنچه را که داشتند در خدمت به رقابت تسلیحاتی با ایالات متحده و به تبع آن «ناتو» گذاشتند. آنان به این رقابت فرساینده تا آنجا تن دادند که به فروپاشی امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی انجامید. ایده «جنگ ستارگان» امریکاییان که بعدها «عملیات فریب» آن برای وادار کردن تصمیم سازان مسکو به قبول یک رقابت فرسایشی نمایان شد، توانست اصلی ترین غولهای رقیب نظام سرمایهداری را متلاشی کند. حالا هم به نظر میرسد رئیس جمهوری فدارتیو روسیه با حمله بیهنگام نظامی به اوکراین و پیامدهای پس از آن، تن به بازی فریب واشنگتن داده است.
امریکاییان که به درستی موعد حمله نظامی روسها را به اوکراین پیشبینی کرده و برای وقوع آن لحظه شماری میکردند، موقعیتی را پیش رو دارند که پیش از این احتمال ایجاد آن اگر نه ناممکن، بلکه سخت و طولانی مینمود. اهداف دولت امریکا به ریاست مردی که به مثابه گفته کیسنجر، چهره یک سیاستمدار فرتوت اما دارای افکار پیچیده و بلند را دارد، در این عملیات فریب چند گانه است:
نخست؛ فرسودن روسیه به عنوان قدرت بزرگ جهانی و تقلیل آن به قدرتی منطقهای با محدودیتهایی که ناتو بعد از این تحمیل خواهد کرد.
دوم؛ گسترش دامنه ناتو با افزایش شمار اعضای آن بدون چالش با اروپاییانی که همواره نگران تحریک روسیه در این باره بودهاند.
سوم؛ تحمیل مسئولیت پذیری به اعضای ناتو و خاصه به دولتهای اروپایی که در گذشته برای قبول هزینهها ی عضویت خود، چانه زنی و خست به خرج میدادند.اکنون غالب اعضای ثروتمند ناتو از جمله فرانسه و آلمان با تجدید نظر در بودجههای نظامی خود، همان رفتاری را پیشه کردهاند که «دونالد ترامپ» بارها با تهدید خروج ایالات متحده از ناتو، خواستار انجام آن بود.
چهارم؛ افزایش شمار اعضای ناتو و بودجه نظامی آنان به معنای قدرتمند تر شدن این پیمان نظامی و گسترش دامنه آن به گونهای تهدید آمیز برای دیگر قدرتهای مستقل و یا دارای گرایش به رویکردهای شرقی هستند.
پنجم؛ ورود کشورهایی چون فنلاند و سوئد به کمپ ناتو که با تشویق و حمایت واشنگتن همراه است، اهرم فشار واشنگتن را به اعضای قدرتمند اقتصادی – نظامی ناتو برای همسو سازی با سیاستهای واشنگتن بیش از گذشته خواهد کرد. اعضای اروپای شرقی ناتو در همه سالهای رقابت و چالش پیدا و پنهان ایالات متحده امریکا و بریتانیا با هواداران گرایش اروپای مستقل در این اتحادیه نظامی، سمت و سویی نزدیک با واشنگتن داشتهاند. حالا با تثبیت دوباره نقش اصلی ایالات متحده در ناتو و افزایش گرایشهای مؤتلف با آن، بر خلاف خواست دولتهای آلمان، فرانسه و اسپانیا، موقعیت واشنگتن بیش از پیش تثبیت شده و بر اسب خود خواهد تاخت.
ششم؛ اروپا دیر زمانی است که محروم از مردان سیاست چون «شاردوگل» ،« ویلیبرانت»، « کنراد آدنائر»، « فرانسوا میتران»، « جولیو آندره ئوتی» است؛ مردانی که بر استقلال سیاسی اروپا در برابر تصمیمهای واشنگتن مقاومت میکردند. آنان که هستند، بیشتر تسلیم سیاستها و رویکردهایی شدهاند که واشنگتن به آنان به گونه «عملیات فریب» در جنگ اوکراین تحمیل کرده است.
هفتم؛ هزینه عملیات فریب واشنگتن را بیش از همه ملت و کشور اوکراین پرداخته است. در واقع اوکراین طعمهای است که واشنگتن برای اهداف خود هزینه کرد.
فنلاند و سوئد اکنون در صف مقدم پیوستن به اتحادی هستند که روسها از سال ۱۹۴۸ تاکنون بیطرفی آنها را در هرگونه جنگ شرق و غرب با هم برای خود تضمین شده میدانستند. آیا همه آنچه در بالا گفته شد، ناشی از اشتباه در تشخیص سیاسی «ولادیمیر پوتین» برای انجام اقدامی نابههنگام نیست؟
پیشبینی بدترین حالت از عناصر تعیین کننده سیاست است. نیرنگ نیز یکی از بنیادهای سیاسی است که شیفتگان خشک اندیش قدرت دیر یا زود اما به سرعت در دام آن گرفتار میشوند.