تحلیلی از دکتر حسین کلهر، کارشناس مسایل منطقه ایی چندی ست که شعله ی خشم نیروهای افراطی طالبان در ولایات مختلف افغانستان زبانه کشیده و جنایات غیر انسانی ناشی از جنگ داخلی این کشور سرگشته در احوال خویش، وجدانهای بیدار جامعه ی بشری را جریحه دار کرده است. گویی جنایت و غارت و کشتار، میل […]
تحلیلی از دکتر حسین کلهر، کارشناس مسایل منطقه ایی
چندی ست که شعله ی خشم نیروهای افراطی طالبان در ولایات مختلف افغانستان زبانه کشیده و جنایات غیر انسانی ناشی از جنگ داخلی این کشور سرگشته در احوال خویش، وجدانهای بیدار جامعه ی بشری را جریحه دار کرده است. گویی جنایت و غارت و کشتار، میل رخت بر بستن از این کشور استراتژیک آسیای جنوبی ندارد. کشوری که امروز حدود ۴۰ میلیون نفر جمعیت دارد و با تنوع قومیتهای مختلفی چون تاجیک، پشتون، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، ایماق، پشه ایی و… همراه است. نگاهی به تاریخ دویست سال اخیر افغانستان نشان می دهد که پیش از امضای معاهده ی راولپندی در ۱۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی و استقلال یافتن این کشور از سلطه ی استعمار پیر انگلیس، افغانستان همواره دولتی حایل در بازی بزرگ دو امپراطوری بریتانیا و روسیه در منطقه ی مهم آسیای جنوبی بوده است. از سال ۱۹۱۹ تا ۲۰۰۱ میلادی، پنج مرحله ی حساس در تاریخ سیاسی افغانستان مشاهده شده که بدین ترتیب اند:
ابتدا: در ۱۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی که از چنگال استعمار پیر انگلیس رهید و استقلال یافت.
دوم: ۹ ژوئن ۱۹۲۶ که سلطنت پادشاهی آغاز کرد.
سوم: ۱۷ جولای ۱۹۷۳ میلادی که نظام سیاسی افغانستان به جمهوری دموکراتیک افغان تغییر شکل داد.
چهارم: ظهور حکومت افراطی طالبان با عنوان خلافت اسلامی که در نیمه ی دهه ی ۱۹۹۰ میلادی منجر به تصرف افغانستان توسط افراطگرایان دوره دیده در مدارس علوم دینی پاکستان شد.
و در نهایت سال ۲۰۰۱ میلادی و پس از حمله ی نظامی آمریکا به افغانستان که نظام سیاسی این کشور به جمهوری اسلامی تغییر یافت و حامد کرزای پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان زمام امور را بدست گرفت.
اما بطور کلی در بیشتر این دوره ها و به استثناء موارد محدود، همواره جنگ و درگیری و اختلاف قومیتی در این همسایه ی شرقی ایران غلیان داشته است. بویژه در چهل سال اخیر در پی اختلاف کشورهای قدرتمند شرق و غرب بر سر منافع منطقه ایی، شدت و حدت این درگیریهای داخلی بیشتر از قبل شده است.
اما واقعیت این است که مصیب فزاینده ی افغانستان پس از نبردهای خونینی که گروههای جهاد اسلامی در پی درگیری با نیروهای اتحاد جماهیر شوروی پشت سر گذاشتند، از دوران طالبان به شیوه ی نوینی آغاز شد و صحنه ی جغرافیایی و سیاسی این کشور را به صفحه ی شطرنج سیاستهای استکباری ایالات متحده و ایادی منطقه ایش تبدیل کرد. امت اسلام هیچگاه کمکهای بیدریغ مالی عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی منطقه و همچنین پشتیبانی پاکستان را برای شکل گیری مدارس طلاب علوم دینی و ایجاد گروههای افراطی به نام اسلام و خلافت اسلامی فراموش نخواهند کرد. اقداماتی که در زمان خود و با توجه به ماهیت ایدئولوژیکی اش، تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران نیز به حساب می آمد. مصداق این امر جنایات گروه شبه نظامی طالبان در مزار شریف افغانستان است که در مرداد ماه ۱۳۷۷ شکل گرفت و منجر شد ۸ تن از دیپلماتها و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی یعنی شهید محمود صارمی به مقام رفیع شهادت نایل آیند و ایران را در آستانه ی جنگ با افراط گرایی خویش قرار دهند.
بی شک اگر حمله ی نظامی آمریکا به طالبان نبود، ایران برای انتقام گیری از حرکت ددمنشانه ی طالبان در مزار شریف، اقدامی نظامی و درس آموز علیه افراط گرایان طالبانی به عمل می آورد. همانگونه که در ابتدای حمله ی طالبان به حکومت ملی افغانستان، ایران از گروههای مخالف طالبان تحت عنوان ائتلاف شمال حمایت می کرد و حتی برخی از نیروهای ایرانی نیز در کنار افغانها علیه طالبان می جنگیدند.
بهر حال، نحوه ی مواجهه ی طالبان با ایران در آغاز به قدرت رسیدن این شبه نظامیان افراطی در افغانستان، همراه با اختلاف و دشمنی بود. اما پس از سرنگونی طالبان توسط آمریکا در آستانه ی هزاره ی سوم، فاکتورهای امنیت ملی در ایران با هوشمندی خاصی دگرگون شد. چراکه ایالات متحده ابتدا در اتاق های فکر و اندیشکده های سیاسی و بین المللی خود، نقشه ی ایجاد یک گروه افراطی اسلامی را برای مهار سیاستهای ایران با آموزش در پاکستان بروز و ظهور داد و پس از قدرت گیری آنان در افغانستان به بهانه ی سرکوب این شبه نظامیان طالبانی و در ظاهر برای نجات مردم افغانستان، دست به حمله ی گسترده ی نظامی از زمین و هوا زد.
بر هر انسان با درایت و ذهن هوشمندی واضح است که توفیق آمریکا در اجرای ترفندها و نقشه های استکباری اش در افغانستان، می توانست جمهوری اسلامی ایران را با چالشهای اساسی مواجه نماید. بطور مسلم ایران اسلامی در چنین شرایطی بخوبی از نحوه ی نقش آفرینی در تحولات منطقه ایی و حفاظت از امنیت ملی خویش آگاه بوده و بر همین اساس کاربردی ترین راهکار را انتخاب نمود. (همانطور که این درایت و آگاهی را در یک دهه ی اخیر، در روند مقابله و مهار داعش در سوریه و عراق نشان داد و با اتکاء به روحیه ی ایمان، شجاعت و دلاورمردی فرزندان رشید این سرزمین و بسیج دیگر نیروهای انقلابی و مسلمان منطقه، همچون منجی مقتدری برای نجات امت اسلام برآمد و نقشه های شوم موساد، ام آی سیکس و سیا را برای اخلال در امنیت ملی و تمامیت ارضی کشورمان، بی اثر ساخته و به خودشان بازگرداند.)
بهرحال تغییر معادلات نظامی و سیاسی در افغانستان بود که در اسرع وقت، دست آمریکا را برای استراتژیستهای ایرانی رو کرد و باعث شد تا در برهه ی حساس حمله ی امریکا به طالبان در افغانستان، دشمن اصلی ایران اهم و مهم شود و زمینه ی مماشات در خصوص پناهندگی برخی از فرماندهان طالبان به ایران فراهم آید. فراموش نکنیم که ابتدا این نیروهای ارشد طالبان بودند که برای فرار از حملات گسترده ی آمریکا به مواضعشان، وارد ایران شدند و ایران نیز از این ظرفیت بخوبی علیه ایالات متحده استفاده کرد و در راستای حفاظت از منافع ملی خویش، مکر امریکاییان را به خودشان بازگرداند.
حال در ماههای اخیر که بار دیگر جنبش طالبانی برای تصرف ولایات افغانستان از سر گرفته شده، گلایه ها و انتظارات از ایران فراتر رفته است. بویژه اینکه تصرفات طالبات در ولایات مختلف افغانستان بویژه هرات که عمدتا شیعه نشین هستند، با جنایاتی همراه بوده که برخی از آن در فضای مجازی انتشار یافته و توقعات را نسبت به لزوم ورود ایران به این ماجرا افزایش داده است.
اما برای درک بهینه ی این، آگاهی از سیاستهای ایران و همچنین دیگر رقبای منطقه ایش، در قبال تحولات اخیر افغانستان امری ضروری ست. ابتدا باید بدانیم که:
1. سیاست ایران در قبال افغانستان واقع گرایانه و منطبق بر واقعیات عرصه ی میدان و تامین کننده ی منافع ملی کشورمان است. اگر غیر این باشد باید با هر ترفند رقبا و دشمنان، وارد یک جنگ و درگیری منطقه ای شویم، بدون آنکه نتایج حاصل از آن را لحاظ و محاسبه نماییم.
2. آنچه در افغانستان امروز رخ می دهد نتیجه ی سیاست ایالات متحده و ضعف حکومت مرکزی افغانستان است. بنابراین نباید اجازه دهیم رسانه های غربی، ایران را متهم به اشتباهات محاسباتی خود جلوه دهند.
3. ایران تلاش دارد در خصوص تحولات داخلی افغانستان نقش یک میانجی را ایفا کند و در این رایطه سیاست اصلی کشورمان، حفظ تمامیت ارضی افغانستان و اتحاد نیروهای دموکراتیک و میانه رو در این کشور است. از طرفی توازن و تقسیم قدرت در افغانستان باید بر پایه ی واقعیات جامعه ی افغان و توافق همه ی افغان ها انجام گیرد.
4. ایران هیچ نقشی در سلطه ی طالبان بر افغانستان ندارد و در شرایط اخیر نیز پس از آمریکا، قطر، ترکیه و حتی دولت مرکزی افغانستان وارد تعامل با طالبان شد تا صلح و آرامش در این همسایه ی شرقی ما نهادینه شود.
5. به گفته ی سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، آینده ی افغانستان باید در داخل این کشور تعیین و ترسیم شود.
با لحاظ مجموع این مسایل می توان دریافت که سیاست ایران در قبال تحولات داخلی افغانستان منطبق با واقع گرایی و در راستای حفاظت از منافع ملی بوده و دست اندرکاران سیاست خارجی کشورمان باید تلاش کنند تا همراه با چین، ترکیه، روسیه، دولت مرکزی افغانستان و نمایندگان طالبان نشستهایی برگزار کنند؛ تا نقشه ی ایالات متحده برای تشدید جنگ داخلی در افغانستان و در نهایت رشد داعش در این کشور رخ ننماید و لزوم تداوم حضور نظامی آمریکا در افغانستان و دیگر کشورهای منطقه توجیح امنیتی و منطقی پیدا نکند.
نویسنده : دکتر حسین کلهر، کارشناس مسایل منطقه ای
انتهای پیام/.